سرویس سیاست مشرق - روزنامهها و جراید در بخش سرمقاله و یادداشت روز به بیان دیدگاهها و نظریات اصلی و اساسی خود میپردازند؛ نظراتی که بیشتر با خط خبری و سیاسی این جراید همخوانی دارد و میتوان آن را سخن اول و آخر ارباب جراید عنوان کرد که اهمیت ویژهای نیز دارد. در ادامه یادداشت و سرمقالههای روزنامههای صبح کشور با گرایشهای مختلف سیاسی را میخوانید:
*****************
نفوذیها را میتوان شناخت!
حسین شریعتمداری در کیهان نوشت:
۱- پنج دهه قبل، ژان پل سارتر، فیلسوف منتقد فرانسوی درباره چگونگی نفوذ غرب در کشورهای جهان سومی نوشته بود؛
«ما رؤسای قبایل، خانزادهها، پولدارها و گردنکلفتهای آفریقا و آسیا را میآوردیم چند روزی در آمستردام، لندن، نروژ، بلژیک و پاریس میچرخاندیم، لباسهایشان عوض میشد... روابط اجتماعی تازهای یاد میگرفتند و... آرزوی اروپایی شدن را در دلهایشان به وجود میآوردیم. بعد اینها را به کشورهای خود پس میفرستادیم. کدام کشورها؟ کشورهایی که درِ آنها برای همیشه به روی ما بسته بود، ما در آنها راه نداشتیم، ما نجس بودیم، ما دشمن بودیم. روشنفکرهایی که درست کرده بودیم، فرستادیم به کشورهایشان، بعد از آمستردام، از بلژیک و از پاریس فریاد میزدیم برادری، انسانیت، بعد میدیدیم پژواک صوت ما از نقاط دور دست از دهان همین روشنفکرها- عین سوراخ آب انبار- پس میآید. هر وقت ساکت میشدیم آن سوراخها هم ساکت بودند، هر وقت حرف میزدیم، انعکاس وفادارانه و درست صوت خودمان را از حلقومهایی که ساخته بودیم، میشنیدیم. مطمئن شده بودیم که این روشنفکران هرگز کوچکترین حرفی برای زدن بجز آنچه در دهانشان میگذاشتیم ندارند بلکه حتی حق حرف زدن را از مردم خودشان هم گرفتهاند.»
آنچه ژان پل سارتر درباره نفوذ میگوید مربوط به چند دهه قبل است که نمونههای آن را در میان شخصیتهای موسوم به «منورالفکرها» در دوره قاجار و روشنفکرنمایان دوران پهلوی شاهد بودهایم، این روزها اگرچه هنوز هم شاهد حضور شماری از همان غربباوران خودباخته در برخی از مراکز تصمیمساز و آموزشی و رسانههای کشورمان هستیم، اما دوران آنگونه نفوذها سپری شده است و امروزه نفوذ دشمن در بستری به مراتب پیچیدهتر و با ابعادی متفاوتتر از انواع قبلی صورت میپذیرد که با اهمیتترین و خطرناکترین نوع آن «نفوذ در ساختار نظام» است. کسانی که برای نفوذ در ساختار نظام ماموریت یافتهاند در عین حال که ماموریت آنان از همه انواع نفوذ خطرناکتر است ولی شناسایی آنها نیز آسانتر است. چگونه؟
۲- نفوذیهایی که ماموریتهای خرابکاری و ترور و انفجار دارند، به شدت مراقبند تا هیچگونه نشانهای که بتواند هویت واقعی آنها را فاش کند، از خود باقی نگذارند. کشمیری و کلاهی و ناخدا افضلی بیشترین همخوانی با نظام و اسلام را از خود بروز میدادند. ناخدا افضلی، عضو شاخه نظامی حزب توده که تا جایگاه فرماندهی نیروی دریایی جمهوری اسلامی-آنهم در دوران جنگ- نفوذ کرده بود، شبهایی که در قرارگاه فرماندهی حضور داشت، نیمههای شب برمیخاست و نماز شب میخواند! و البته بااشاره پا و یا سرفه و عطسه سعی میکرد دیگران را متوجه کند که برای نماز شب برخاسته است! و یا کشمیری دو خودکار در جیب پیراهن میگذاشت و به هر بهانهای برای این و آن توضیح میداد که یکی از آنها شخصی و دیگری بیتالمال است! چه تقوایی؟! و البته کسی هم شک نکرد که وقتی قیمت یک عدد خودکار فقط یک تومان بود چرا از همان خودکار شخصی برای امور اداری استفاده نمیکرد؟!
اما کسانی که ماموریتشان نفوذ در ساختار نظام است، دستورکار دیگری دارند، آنها برای انفجار و ترور و خرابکاری فیزیکی به کار گرفته نشدهاند. ماموریت آنها ارائه تحلیلها و اطلاعات غلط به مسئولان با هدف تغییر محاسبات آنان و در نهایت اتخاذ تصمیمهای ویرانگر و خسارتآفرین است. به همین علت است که نفوذیهای ساختاری نمیتوانند مانند نفوذیهای انفجاری، هیچگونه نشانهای از ماموریت خود بروز ندهند. آنها باید دیدگاهی را که کانون نفوذ دیکته کرده است به مسئولان تصمیمساز و تصمیمگیرنده بقبولانند و محاسبات آنان را با خواست و منافع دشمن همسو کنند. این طیف از نفوذیها دقیقا از همین نقطه آسیبپذیر بوده و قابل شناسایی هستند. بخوانید!
۳- بدیهی است دیدگاهها و نظرات کسانی که برای نفوذ در ساختار نظام و تغییر محاسبات مسئولان ماموریت یافتهاند، با خط ترسیم شده و نقشه راه انقلاب زاویه خواهد داشت چرا که اگر زاویهای نداشت، دشمن نیازی به تغییر آن نمیدید! بنابراین مقایسه میان نظرات ارائه شده آنان با خط اصلی اسلام و انقلاب به وضوح میتواند زاویه انحراف آنها را نشان بدهد. در این حالت دو احتمال وجود دارد اول آنکه این زاویه و تفاوت دیدگاه، ناشی از کجفهمی و کمدانی است! و دوم اینکه غرض و مرضی در میان است و البته در هر دو حالت، حضور این افراد در مراکز تصمیمساز و تصمیمگیرنده فاجعهآفرین خواهد بود.
۴- اکنون وقت آن است که به بیانات اخیر رهبر معظم انقلاب در دیدار کارکنان وزارت اطلاعات یعنی همان سربازان گمنام امام زمان- ارواحنا لتراب مقدمه الفداء- مراجعه کنیم. حضرت آقا در بخشی از سخنان آن روز خود (چهارشنبه ۲۹ فروردین ماه) با تاکید بر اینکه؛ «چارچوب سیاستهای نظام جمهوری اسلامی را امام(ره) مشخص کرده و این چارچوب براساس وصیتنامه و فرمایشات ایشان شکل گرفته است»، همه اجزای وزارت اطلاعات را به مطالعه دقیق وصیتنامه و فرمایشات امام(ره) توصیه کرده و میفرمایند:«باید همه بخشها و بدنه وزارت با مبانی و اصول انقلاب کاملاً آشنا باشند»چرا؟ برای اینکه اگر مسئولان و کارکنان وزارت اطلاعات و همه مسئولان و مدیران دیگری که در جایگاه تصمیمسازی و تصمیمگیری هستند، از نقشه راه و خط اصلی نظام که در بیانات حضرت امام(ره)و وصیتنامه ایشان و نیز در بیانات رهبر معظم انقلاب آمده است بیخبر باشند چگونه میتوانند حرکت زاویهدار نفوذیها را کشف کرده و به مقابله با آن برخیزند؟! و چه تضمینی هست که آنها نیز به گونهای ناخودآگاه در دام نفوذیها گرفتار نشوند؟!
۵- نمونههایی از این فرمول برای شناخت نفوذیها را میتوان در آموزههای اسلامی به وضوح دید؛
در کلام خدا خطاب به پیامبر اعظم(ص) آمده است که؛
وَلَوْ نَشَاء لَأَرَیْنَاکَهُمْ فَلَعَرَفْتَهُم بِسِیمَاهُمْ وَلَتَعْرِفَنَّهُمْ فِی لَحْنِ الْقَوْلِ وَالله یَعْلَمُ اعمالکم- «اگر بخواهیم آنان را (که در دلهایشان بیماری است) به تو معرفی میکردیم تا آنها را از چهرههایشان بشناسی، هرچند که میتوانی آنان را از نوع سخنانشان بشناسی» آیه ۳۰ سوره محمد(ص). بدیهی است که منظور از «طرز سخنانشان»، تفاوت آن با خط اصلی و نقشه راه تعریف شده است.
درباره منافقین میفرماید «هنگامی که به آنان گفته میشود در زمین فساد نکنید، میگویند؛ ما اصلاحکنندهایم».
و سؤال این است که مگر منافقان هویت واقعی خود را پنهان نمیکنند؟ بنابراین، کسانی که به آنها هشدار میدهند «در زمین فساد نکنید»، چه کسانی هستند؟ به یقین کسانی که نقشه راه را میشناسند و فساد پنهانشده در پوشش اصلاح را تشخیص میدهند.
در حکمت ۲۶ نهجالبلاغه از قول حضرت امیرالمومنین علیهالسلام آمده است که: هیچکس چیزی را پنهان نمیکند مگر اینکه در سخنان بیاندیشه و در صفحه چهرهاش آشکار میشود. و...
۶- حالا میتوانیم کلاه خود را قاضی کنیم و با به کارگیری فرمول یاد شده ببینیم چه تعداد از نفوذیهایی که با ارائه تحلیلها و اطلاعات غلط به مسئولان کشورمان فاجعه آفریدهاند، قابل شناسایی بودهاند که در شناخت آنها کوتاهی شده است؟! نفوذیهای خزیده در تیم هستهای که با جلب اعتماد تیم، کلاه گشاد برجام را بر سر ملت نهادهاند، جاسوسانی که در پوشش محیطزیست گرای موشکها را به دشمن میدادند و همزمان در پی نابودی کشاورزی کشورمان بودند، نفوذیهایی که بازار ارز را به اغتشاش کشیدند، کسانی که این روزها در پوشش خیرخواهی! نسخه حذف برنامه موشکی ایران و سرازیر شدن تروریستها به این کشور را میپیچند و... قابل شناسایی نبوده و نیستند؟! هماکنون کشورهای اروپایی به بهانه مضحک و احمقانه پیشگیری از خروج آمریکا از برجام-که هرگز خارج نمیشود- به دنبال وضع تحریمهای تازه علیه ایران هستند و صدای هیچکس هم به اعتراض و تهدید اروپاییها بلند نمیشود! چه کسانی با تحلیلهای غلط و دیکتهشده خود این سکوت خسارتآفرین را به مسئولان قالب کردهاند؟! و...
۷- و بالاخره، این نکته نیز گفتنی است که نفوذیها الزاما از آن سوی مرزها نمیآیند و به زبان بیگانه سخن نمیگویند که اگر چنین بود خیلی زودتر شناخته میشدند. ماموریت نفوذ به ساختار و تغییر محاسبات مسئولان بر عهده کسانی گذارده میشود که اولا؛ سابقه مسئولیت شناختهشده در نظام داشته باشند و ثانیا؛ به هر علت، از جمله آلودگی به چرب و شیرین دنیا، زندگی اشرافی، قدرتطلبی و... با نظام فاصله گرفته باشند. این گونه افراد آمادگی لازم برای شکار شدن از سوی دشمن را دارند! و اگر شکار شوند، به علت حضور در مسئولیتهای نظام، تابلوی خودی در دستشان است ولی از آنجا که شکار شدهاند، شناسنامه دشمن را در جیب دارند. خدای مهربان بر درجات امام راحل(ره)بیفزاید که میفرمودند؛ میزان حال فعلی افراد است و... این رشته سر دراز دارد!
انتخابات زودهنگام ترکیه اجبار یا اختیار
مجید اخوان در خراسان نوشت:
تصمیم دولت ترکیه برای برگزاری پیش ازهنگام انتخابات ریاست جمهوری و مجلس احزاب سیاسی این کشور را به تکاپو انداخت.رجب طیب اردوغان رئیس جمهورترکیه هفته گذشته پس از دیدار با دولت باغچه لی رهبر حزب متفق خود یعنی حرکت ملی گرا با حضور درمقابل خبرنگاران اعلام کرد انتخابات مجلس و ریاست جمهوری که قراربود درنوامبر2019 برگزار شود در24 ژوئن (3 تیرماه ) برگزارخواهد شد.
این اتفاق قابل پیش بینی بود، از زمانی که رئیس جمهور ترکیه فرمان آغازعملیات شاخه زیتون را صادر کرد، دراصل فرمان تشکیل ستاد انتخابات حزب عدالت و توسعه را صادر کرده بود واز همان روز کمپین انتخاباتی آک پارتی شروع به کار کرد. به طوری که در کمتر از 10 روز از آغازعملیات عفرین رئیس جمهور ترکیه بیش از23 سخنرانی درشهرهای مختلف ترکیه در میان ده ها هزار نفر از هواداران خود و با ادبیاتی هیجانی ایراد کرد.
محافل سیاسی واجتماعی ترکیه به دلیل روند ناخوشایند درزمینه های سیاسی واقتصادی انتظار برگزاری انتخابات پیش ازهنگام را داشتند،اما تصمیم به برگزاری این انتخابات دردوماه آینده آنان راغافلگیر کرد.
حال سوال این جاست، چرا اردوغان که درهر فرصتی حرف از «انتخابات پیش از هنگام» را خیانت به وطن می خواند به یک باره تغییر موضع داد؟ اجبار یا اختیار؟دلیل اصلی انتخابات زودهنگام را باید در چند فاکتور خلاصه کرد:
۱ ـ کاهش ارزش پول ملی: از آغاز سال جدید میلادی ارزش لیر ترکیه در برابر دلار ۱۰ درصد کاهش یافته است و برگ برنده حزب عدالت و توسعه در انتخابات های گذشته، بهبود کیفیت و رفاه مردم ترکیه بوده است. اقتصاد پاشنه آشیل پایگاه اجتماعی اردوغان است. افزایش تهدیدات غرب به خصوص آمریکا، اقتصاد ترکیه را هدف قرار داده است.
۲ ـ بر هم زدن انسجام احزاب مخالف: احزاب مهمی مانند جمهوری خلق، دموکراتیک خلق و سعادت جزو مخالفان اردوغان هستند. ائتلاف و انسجام لازم همچنان در میان این احزاب برای شکست اردوغان شکل نگرفته است.
۳ ـ تحولات جدید سوریه روند بلوک آستانه را با چالش مواجه کرده است. چرخش ناگهانی ترکیه و حمایت از حمله اخیرموشکی بعد از نشست آنکارا میان سه کشور بلوک آستانه، نشان می دهد که اردوغان تحول جدید را درک کرده و به این نتیجه رسیده است که غرب به رهبری ترامپ برای تحولات جدید برنامه دارد و ترکیه نمی تواند بیش از این در زمین سوریه نقش متحد شرقی را بازی کند.افزون بر این، فرار سرمایه، کوچ سرمایه داران، افزایش کسری بودجه جاری، افزایش موازنه منفی درزمینه صادرات و واردات، دادن رانت های کلان به نزدیکان دولت، افزایش زندانیان سیاسی، روزنامه نگاران محبوس، دوری از روند عضویت دراتحادیه اروپا، بروز مشکلات پی در پی میان ترکیه با آمریکا و کشورهای اروپایی، ادامه وضعیت فوق العاده و مانند این ها، همه وهمه دست به دست هم داده اند تا میزان طرفداران حزب حاکم عدالت و توسعه رو به کاهش گذارد. به همین دلیل محافل مختلف ترکیه انتظارچنین تصمیمی ازسوی دولت را داشتند زیرا با گذشت زمان و ادامه این روند، پیروزی اردوغان وحزبش درانتخابات در زمان مقرر با مشکلات بیشتری روبه رومی شد.براساس آخرین نظرسنجی ها، فقط 49.8 درصد ازمردم ترکیه موافق ادامه ریاست جمهوری رجب طیب اردوغان هستند و42.1 درصد مخالف و 8.1 درصد گفتند نظری ندارند. آماری که درصورت تداوم سیر نزولی، زنگ خطر را بیخ گوش اردوغان به صدا در می آورد چرا که در رفراندوم قانون اساسی اردوغان با کمتر از ۴ درصد آرا توانست رای آری را از تغییر نظام پارلمانی به ریاستی کسب کند. این اعلام ناگهانی نشان می دهد که پیش بینی اردوغان این است که روند تحولات داخلی و منطقه ای به نفعش نیست و ادامه این روند باعث بالا رفتن آرا نمی شود بلکه امکان شکست وجود دارد.
یکی از دلایل ائتلاف حزب حاکم عدالت و توسعه با حرکت
ملی گرا بیم ازهمین شکست درانتخابات در کنار بیم عدم ورود به مجلس از سوی حزب حرکت ملی گرا بود. باغچه لی که با جدا شدن خانم «مرال آکشنر» از حزب حرکت ملی گرا و تشکیل حزب «نیک»، بسیاری از مهره های اصلی وهواداران خود را از دست داده است به هرقیمتی شده قصد دارد کاری کند تا ازشرکت مرال آکشنر درانتخابات مجلس و ریاست جمهوری جلوگیری کند. پس بهترین راه برگزاری انتخابات زودرس است. زیرا براساس قوانین ترکیه فقط احزابی می توانند در انتخابات شرکت کنند که حداقل شش ماه از تشکیل حزب و برگزاری کنگره آنان گذشته باشد.با این اوصاف حزب نیک که حزبی نوپاست نمی تواند دراین انتخابات مشارکت کند.
براساس قوانین ترکیه نامزد ریاست جمهوری یا باید از سوی یک حزب معرفی شود یا این که با جمع آوری حداقل صدهزارامضا و تایید رسمی ومحضری آن، نامزد این مقام شود که البته این راه دارای هزینه ای نزدیک به 4 میلیون دلار برای تایید امضاهاست.
هر چند مرال آکشنر اعلام کرده نامزد ریاست جمهوری ترکیه خواهد شد و حزبش نیز درانتخابات مجلس شرکت خواهد کرد ولی تصمیم نهایی را در این خصوص شورای عالی انتخابات خواهد گرفت.
صحنه سیاسی ترکیه آینده پرتلاطمی خواهد داشت زیرا احزاب مخالف دولت به هرقیمتی شده می خواهند به اقتدار 16 ساله اردوغان و دولت عدالت و توسعه پایان دهند و در این چارچوب می توان انتظار داشت تا تمام احزاب یا برخی از آنان با یکدیگر متفق شده و نامزدی مشترک را برای ریاست جمهوری معرفی کنند.
ائتلاف احزاب سعادت و نیک ، یا احزاب جمهوری خواه خلق و دموکراتیک خلق ها، نامزدی عبدا... گل رئیس جمهور پیشین این کشور برای مسند ریاست جمهوری از سوی حزب سعادت و حتی متفق شدن تمام این احزاب درانتخابات آینده، برخی ازسناریوهایی است که ازمحافل سیاسی این کشور به گوش می رسد.
هدیه روحانی به سپاه در روز ارتش!
عبدالله گنجی در جوان نوشت:
امسال بین بیستو نهم فروردین که روز ارتش است، با سوم شعبان (سیویکم فروردین) که روز پاسدار است، دو روز فاصله بود. روحانی با حضور در مراسم ارتش هدیه تکراری خود را به سپاهیان نیز تقدیم کرد. برای فهم مسئله ابتدا به عبارات ذیل دقت فرمایید:
احمدینژاد: بچههای من جاسوس نیستند. برادرانم کارچاقکن نیستند.
بقایی: دختر من جاسوس نیست و 63 حساب شخصی ندارم.
احمدینژاد: میگویند چرا گفته دختر من جاسوس نیست و برای او تشکیل پرونده دادند. خب دختر او جاسوس نیست. هست؟
روحانی در مراسم روز ارتش: «ارتش با آنکه سیاست را خوب میفهمد اما هرگز در بازیهای سیاسی وارد نشده و به وصیت امام راحل به خوبی عمل کرده است... امروز در هیچ فسادی در کشور ما نامی از امیران و بزرگان ارتش وجود ندارد و این به معنای پاکی و دستپاکی و اخلاص ارتش جمهوری اسلامی ایران است.»
حالا تصویر کنید یک طلبه میانسال در خیابان پاستور حاضر شود و فریاد بزند: «ایهاالناس روحانیت هزارساله تشیع با زهد و تقوی و ریاضت درس خواندهاند و پس از کسب مقامات علمی و معنوی باز به همان شیوه زاهدانه زیستهاند. به خدا قسم قیمت لباده و قبای من میلیونی نیست و پارچه آن از ایتالیا نمیآید. بروید از فلان خیاط در قم بپرسید.» آیا از او میپذیرند که منظور او صرفاً خودش است و تمام؟ و از او نمیپرسند چرا این حرف را در این مکان میزنی؟
ممکن است گفته شود این جملات هیچ تعرضی را متوجه سپاه نمیکند و ایشان هیچ هدیهای(!) به سپاه نداده است. ابتدا اجازه دهید صغری و کبری موضوع را به عیار منطق بسپاریم و ادامه مطلب را بخوانید: جملات فوق روحانی منطقاً از دو حالت خارج نیست و در خلأ سخن نمیگوید. یا فرماندهان و امیران ارتش از سوی فرد یا جریانی متهم به فساد و سیاستبازی شدهاند و روحانی به عنوان مدیر اجرایی کشور با دفاع از آنان در صدد اصلاح اذهان و دفاع بجا و بحق از ارتش است یا با این کار در صدد «قیاس» است که مخاطب با پیدا کردن غیریت و «دیگری» معنادهی به موضوع را به صورت اجتهادی درک کند. همانند اینکه بدون متهم شدن به موضوع بگویند «دختر من جاسوس نیست» و مخاطب نتیجه بگیرد، پس دختر دیگری جاسوس است.
نتیجه اینکه کسی فرماندهان و عزیزان ارتشمان را به آنچه روحانی دفاع میکند متهم نکرده است. پس منطقاً و یقیناً باید نیت وی را آلوده دانست و به قضاوت قطعی در قیاس رسید و اما بعد:
1- بیاعتبارسازی «بازوهای توانمند نظام» که رهبری در سال 1383 بر آن تأکید کردند سالهاست در دستور کار قرار دارد و هدف از این «بیاعتبارسازی» مقدمهای برای «بیثباتسازی» است. همین کار را با شوروی سابق نیز کردند و قبل از فروپاشی، سیستمهایی مانند «ک،گ،ب» دادگاه قانون اساسی و دستگاه قضای شوروی را بیاعتبار کردند (به کتاب اصلاحات و فروپاشی در شوروی سابق و طرح بازسازی شده آن در ایران مراجعه نمایید).
2- در یک سال گذشته سپاه، صدا و سیما و قوه قضائیه (خصوصاً در انتخابات) مورد حمله روحانی بودهاند و هر سه در همین یک سال تحریم شدهاند. این اشتراک نگاه و اشتراک فهم بین غرب و روحانی به این سه دستگاه را چطور میتوان توجیه و تفسیر کرد؟
3- نگارنده در دو روز گذشته تفحصی پیرامون صحت و سقم سخن روحانی کردم. فقط یک مورد در میان سپاهیان وجود دارد که حدود 10 سال در خارج سپاه مأمور بوده و همانجا متهم به مسائل مالی شد و از قضا توسط خود سپاه نیز موضوع مورد شناسایی واقع و با وی برخورد شد که آن هم هنوز به مرحله حکم و محکومیت نرسیده است و بعید است روحانی تریبون ملی روز ارتش را برای این مورد خرج کرده باشد، لذا ابهامسازی برای ایشان موضوعیت دارد نه شفافسازی.
4- ماهیت و مأموریت سپاه و ارتش کاملاً متفاوت است؛ آنان صرفاً در عالم حقوق و استخدام هر دو نظامیاند اما ارتش مأموریتی که روحانی را ناراحت کند، ذاتاً ندارد. فرض کنید فرماندهان ارتش و سپاه را با هم جابهجا کنند. آنچه امروز روحانی را میآزارد باز هم از سوی سپاه خواهد بود. همان فرماندهان ارتشی که در رأس سپاه قرار گرفتهاند، حسین فریدون را رصد خواهند کرد، رئیس بانک ملت را دستگیر خواهند کرد، دری اصفهانی را در تیم هستهای شناسایی خواهند کرد، برادر معاون اول را در کرمان دستگیر میکنند و اگر این کار را نکنند باید به آنها شک کرد و فرماندهان سپاه که به ارتش رفتهاند آنجا همین کار را خواهند کرد که امروز خود فرماندهان ارتش میکنند، پس مأموریت تعیینکننده است نه افراد.
5- تعرض روحانی به سپاه در مراسمات ارتش مسبوق به سابقه است اما فرماندهان ارتش و سپاه بزرگتر و هوشمندتر از آنند که در این قیاسها گرفتار آیند. بدون تردید روحانی به ارتباط صمیمانه، رفتوآمدها و تعاملات برادرانه آنها کمک کرده است. آنان رسالتی بزرگ دارند که با روحانی و بدون روحانی باید ادامه دهند و حوادث زمان لطمهای به این «برادری مقدس» وارد نخواهد کرد. غیریت آنان نه روحانی است و نه خود آنها و دشمن کمینگرفته را گم نخواهند کرد.
6- روحانی برای تحقق شفافیت و رفع فساد از کنار خود شروع کند و به ملت توضیح دهد چرا ماده 29 قانون برنامه پنجساله ششم درباره سامانه شفافیت حقوق مدیران را عملی نمیکند. چرا باید رئیسجمهور افغانستان لیست اموالش در اختیار مردمش باشد اما در ایران برای مدیران در هیچ سطحی چنین نیست و قانون آن خاک میخورد. مبارزه با فساد قطعاً از طریق «تریبون درمانی» محقق نمیشود، بلکه به فرموده امام صادق (ع) «بغیر السنتکم» محقق خواهد شد.
7- گیریم روحانی به غرب فهماند که «من از اینها نیستم» و «اینها با من نیستند»، باز هم مطمئن باشد غرب هویت انقلاب اسلامی را نشانه رفته است و این هویت را در روحانی نمییابد و تا این هویت در این کشور برقرار است به تعهدات خود مقابل روحانی نیز عمل نخواهد کرد و برجام نمونه بارز آن است که اگر روحانی از سرتا پای نظام را نیز شیلنگ بگیرد، آنان راضی نخواهند شد.
8- اگر دستمال سپاه در مبارزه با فساد کثیف بود، دانهدرشتها امروز در معرض تهدید آن نبودند و خواب راحتشان آشفته نبود. همینجا از فرماندهان سپاه و خانواده سرداران و شهدای مظلوم سپاه از میرجاوه تا درعا، خانطومان، حلب و دوما میخواهم در مظان استجابت برای دکتر روحانی دعا کنند تا برای حل مسائل کشور و ملت توفیق یابد و ثبت زندگی سیاسی وی در فردای تاریخ صرفاً حصر در «تریبون درمانی» نگردد. حزبالله باید سنگ زیرین آسیاب باشد و بدی را به سنت الهی با خوبی پاسخ دهد تا زمینه تحقق توفیقات الهی برای خود را فراهم آورد. فرض کنید در پس سخن روحانی چند نفری هم برایش کف بزنند، تا رسانههای غرب معرکه بگیرند نتیجه آن چه سودی عاید روحانی و کشور خواهد کرد.
گیرم گلاب ناب شما اصل قمصر است / اما چه سود حاصل گلهای پرپر است
رفتارشناسی اروپا در حفظ برجام
حسن بهشتی پور در ایران نوشت:
دونالد ترامپ، رئیس جمهوری امریکا در شرایطی پایبندی دولتش به اجرای برجام را منوط به اصلاح متن توافق هستهای کرده است که کشورهای بزرگ اروپایی طرف توافق بخوبی میدانند خواسته رئیس جمهوری امریکا درباره برجام امری نشدنی به حساب میآید. از آنجایی که اروپا در قبال برجام منافعی را دنبال میکند و در عین حال توافق هستهای را چارچوبی مطمئن برای پیگیری موضوع عدم اشاعه سلاح هستهای میداند، بهدنبال آن است که با متقاعد کردن ترامپ به ماندن در برجام مانع از فروپاشی این توافق شود. همکاری اقتصادی تنگاتنگ اروپا با ایران که بعد از برجام رونق گرفت و متعاقب آن حل مسأله هستهای بهعنوان یکی از مهمترین موضوعاتی که برای اروپا از منظر امنیتی حائز اهمیت زیادی بود دو عاملی است که کشورهای قاره سبز را به طور جدی در صف حامیان این توافق قرار داده است آنهم در شرایطی که پایبندی ایران به اجرای تعهداتش زیر نظر آژانس بینالمللی انرژی اتمی بهعنوان مرجع ناظر برجام بارها مورد تأیید قرار گرفته است.
با وجود این، انتظار میرود بهدلیل حجم گسترده مبادلات اقتصادی اروپا با امریکا درصورت خروج این کشور از برجام و اجرای تحریمهای ثانویه، اتحادیه اروپا و سایر کشورهای طرف ایران، از ادامه همکاری اقتصادی با ایران خودداری کنند. اما ازآنجا که اروپا با امریکا بر سر موضوعات دیگر بینالمللی از جمله توافقنامه آب و هوایی و اجرای تعرفههای جدید گمرکی امریکا بر اروپا هم اختلاف نظر دارد، این بار بر سر برجام و بهدلیل اولویت امنیتی آن برای متقاعد کردن ترامپ برای ماندن در برجام تلاش دوچندانی خواهد کرد زیرا اتحادیه اروپا فقط در تحقق چنین شرایطی است که میتواند منافع بلندمدت خود را درارتباط با امریکا و ایران بهصورت همزمان حفظ کند.
این در حالی است که ترامپ برای تحقق بخشیدن به وعده خروج از برجام شروطی را مطرح کرده است که واجد منطق حقوقی و سیاسی نیست. او با طرح خواستههایی نظیر ایجاد ممنوعیت برای ایران جهت دسترسی به بمب اتم، دائمی کردن محدودیت برنامههای هسته ای ایران و همچنین ایجاد محدودیتهایی پیرامون توان دفاعی و موشکی ایران، عملاً سایر کشورهای طرف توافق را در موقعیت دشواری قرار داده است یعنی خواستههایی را مطرح کرده که دولت قبلی امریکا نتوانست به آنها دست یابد و اینک او میخواهد حداقل با طرح آنها امتیازهای دیگری را به دست آورد.
در چارچوب چنین خواستههایی است که طرح حل و فصل موضوعات غیر هستهای از جمله محدودسازی توان دفاعی و موشکی ایران که از جمله بهانههای ترامپ برای نقض برجام است در دستور کار کشورهای اروپایی قرار گرفته است. در واقع موضوع موشکی ایران ازجمله مهمترین موضوعهای مورد اختلاف بین ایران و اتحادیه اروپا هم است اما پیگیری جدی آن از سوی اروپا و حتی طرح تحریمهای جدید در چنین شرایطی یکی از راههایی است که اروپا برای حفظ برجام در پیش گرفته است. راهی که به نظر میرسد در موقعیت کنونی که اجرای برجام با کارشکنی مواجه شده و ایران را نسبت به پایبندی جهان غرب به یک توافق بینالمللی بدبین کرده است، بیثمر است.
چنانچه اروپا میخواهد سایر مسائل مورد اختلاف با ایران را مورد پیگیری قرار دهد در درجه نخست باید ترامپ را بهماندن در برجام و سپس اجرای کامل همه تعهدات این کشور ترغیب کند تا ایران از مزایای آن بخوبی بهرهمند شود. در چنین فضایی است که میتوان به ادامه یافتن گفتوگوهای ایران و غرب درباره سایر مسائل هم امیدوار بود اما پیش از آن باید دید که اروپا قادر است در گام اول دولتمردان امریکا را به حفظ توافق هستهای راضی کند یا نه.
ما هم از مردم میترسیم
احمد غلامی در شرق نوشت:
آنچه امروز درباره آن کمتر سخن به میان میآید، نقش «ما» -مردم- در وضعیت بهوجودآمده سیاسی است. اصولگرایان در مواجهه با مردم صراحت بیشتری دارند. آنان برای خود نقش هدایتگری قائلاند، نقشی که به واسطه حضورشان در جایگاه قدرت بهدست آوردهاند. همین جایگاه برتر و بالاتر در دستگاه دولت یا نهادهای رسمی، به اصولگرایان این باور را بخشیده که بیش از مردم به «حقیقت» دسترسی دارند و صلاح مردم را بیش از آنان میدانند، پس بهتر است مردم به مسائل روزمره زندگی خود بپردازند. اصولگرایان برای اینکه این نقش هدایتگری را خوب ایفا کنند تا بتوانند در موقع لزوم مردم را به صحنه فرابخوانند و از توان آنان استفاده کنند، باید قابلیت منقادسازی آنان را داشته باشند. اصولگرایان سالها از طریق ایدئولوژیککردن مسائل سیاسی به این مهم دست یافتهاند و اگر امروز شکست خوردهاند و گفتمان آنان دیگر اثر ندارد، نه به دلیل عدم حضورشان در قدرت، بلکه ازآنروست که آنان دیگر توان منقادسازی مردم را از دست دادهاند؛ وگرنه کسی نیست به این نکته معترف نباشد که اصولگرایان هنوز در بدنه دولت و نهادهای رسمی، یعنی در «قدرت» حضور جدی دارند و آنچه آنان را به لایههای زیرین قدرت رانده، نه توان اصلاحطلبان است و نه دولت روحانی، بلکه ناتوانی آنان در منقادسازی مردم است.
فراموش نشود که وضعیت موجود ماحصل نقش هدایتگری اصولگرایان و پذیرش این نقش از سوی مردم است، هر دو در شرایط نابسامان موجود همداستاناند.
اگرچه به نظر میرسد این رابطه از سمت اصولگرایان یکسویه بوده است؛ یعنی اصولگرایان فرمانده و مردم فرمانبر بودهاند. ثمره آن در جامعه سیاسی اما نمایانگر یک رابطه کاملا دوسویه است. اصلاحطلبان خاصه تحلیلگران آنها تلاش میکنند این رابطه را یکسویه نشان دهند؛ زیرا نمیخواهند مردم را مورد سرزنش یا عتاب قرار دهند و بیش از آنکه به کالبدشکافی وضعیت موجود از دو منظر و دو سویه بپردازند، همواره به یک جانب آن یعنی به نقد هدایتگری اصولگرایان دست میزنند و دور از انتظار نیست که احمدینژاد در آوار این نقدها سهم بسزایی داشته باشد. باز هم دور از انتظار نیست که در اکثر نقدهای چند سال گذشته اصلاحطلبان و تحلیلگران رسانهای آنان، بیش از آنکه این رابطه دووجهی قدرت و مردم، مورد نقد قرار گیرد، صرفا دولتهای گذشته خاصه دولت احمدینژاد مورد نقد قرار گرفتهاند. در انبوه این نقدها خواسته یا ناخواسته چیزی از نظرها پنهان میماند و آن چیز شاید مردمیاند از جنس دیگر، که از مسائل سیاسی و اقتصادی توأمان سخن میگویند.
اصلاحطلبان نقش هدایتگری برای خود قائل نیستند. گفتمان آنان مشارکت حداکثری در ساختارهای تعریف و تعیینشده است. ازاینروست که آنان بیش از هرچیز از مردم حرف میزنند. اما این مردم، مردمی در راه، یا مردمی از جنس دیگر نیستند. این مردم همان مردمی هستند که اصولگرایان از آنان دَم میزنند. پس اصلاحطلبان همان مردمی را خطاب قرار میدهند که اصولگرایان با آنها سروکار دارند. مردمی که حامی اصلاحطلبان یا اصولگرایان هستند و در محدوده این دو جناح به سیاستورزی میپردازند.
از این منظر گفتمان اصلاحطلبی تفاوت اندکی با اصولگرایی موجود در ساختار سیاسی کشور دارد. آنچه این روزها اصلاحطلبان را با مشکلی جدی روبهرو کرده است، عیانشدن این نزدیکی ناخواسته با اصولگرایان در مواجهه با مردم است، مردمی که اصولگرایان و اصلاحطلبان با کردارها و رفتارهای سیاسی خود به آنان تعین بخشیدهاند. رابطه مردم و دولت رابطه درهمتنیده و پیچیدهای است. این رابطه فرایندی است از تکنیکهای عقلانی و کارایی این تکنیکها نتیجه آمیزش ظریف «تکنولوژی قدرت» و «تکنولوژی خود» است؛ مردمی برساخته دولت و جریانهای سیاسی. از این منظر است که اصلاحطلبان درصدد ستایش حداکثری این مردم نیستند، اما به نقد جدی آنان نیز نمیپردازند. مردمی که در قاعده و قانون چهار دهه مشارکت سیاسی بالیدهاند. این نیاز به مردم، اصلاحطلبان را واداشته تا همچون اصولگرایان این رابطه را یکسویه ببینند و در مورد تحولات اجتماعی نوظهور و مردمی که از تعارضات اجتماعی خلق میشوند، دست به عصا راه بروند و محافظهکارانه برخورد کنند.
نتیجه این رویکرد ترس از مردمی است که قرار است پای صندوقهای رأی بیایند و به یکی از جناحهای سیاسی کشور پاسخ مثبت بدهند. در این فرایند اصلاحطلبان و اصولگرایان هریک که بر سر کار بیایند، گناه را بر گردن دولت قبل خواهند انداخت و چندان دور از انتظار نیست که احمدینژاد در مظان همه اتهامها قرار داشته باشند، چون او همه چیزهای بد را یکجا دارد. ناگفته نماند هرگونه نقد احمدینژاد در شرایط کنونی حامل نوعی رویکرد ارتجاعی است برای پنهانکردن مشکلات لاینحل اقتصادی و اجتماعی.
این مشکلات قابل حل نیستند، مگر با اعتنا به مطالبات مردمی که خارج از ساختارهای سیاسی تعریفشده پا به عرصه سیاست گذاشتهاند. مردمی که میخواهند حضورشان در سیاست بر وضعیت موجود اثر بگذارد. اینان مردمیاند که بیش از آنکه وامدار سیطره مردم بر دولت یا دولت بر مردم باشند، وامدار تضادهای طبقاتی و کنشهای اجتماعیاند و از آنجا سر بر آوردهاند. این مردم پا به عرصه سیاست داخلی ایران گذاشتهاند. مردمی که اصلاحطلبان و اصولگرایان فکری برای منقادسازی آنان نداشتهاند. شاید از همینجاست که نوعی بازگشت ارتجاعی در کردارها و گفتارهای سیاسی اصلاحطلبان دیده میشود. آنان بیش از هرچیز دلبسته مردمیاند که همصدا و همدل با ایدههای آنان هستند. ازاینرو کمتر به این طیف میپردازند و تلاش میکنند، سخنی به میان نیاورند که موجب رنجششان را فراهم کند.
در سطحی کلانتر آنان از مردمی سخن میگویند که بهطورکلی با آنان اشتراکمنافع دارند و اصلاحطلبان از اینکه آنان را از دست بدهند بیمناکاند. آنچه بیش از هرچیز به تعلیق سیاست داخلی و لغزندگی آن دامن زده است، ظهور «ما نیز مردمی هستیم» است که هیچکدام از طیفهای سیاسی برای منقادسازی آنان برنامهای نداشته و در معادلات سیاسی خود جایی برای آنان تعریف نکردهاند و بعید است دیگر توان این کار را داشته باشند.
راه حل مشکلات کشور
در سرمقاله صبح نو آمده است:
حوالی دهه هفتاد، جمعی از خبرهترین مأموران امنیتی به مرکز تحقیقات استراتژیک ریاست جمهوری رفته تا زیر سایه وی، طرحی را آماده و اجرا کنند که بعدها مشهور به جامعه مدنی شد؛ جامعه مدنی ایده عاریتی هابرماس، آخرین بازمانده مکتب فرانکفورت است که بازتابی از فرایندی تدریجی در جوامع اروپای غربی به ویژه انگلستان قرن هفدهم بود، اما بهمثابه دیگر گرتهبرداری و تقلیدکاریها از عالم غرب، جماعت مذکور که خود را بعدها در قالب جریان دوم خرداد قاببندی کردند، آن را مبدل به پروژهای انتخاباتی و جناحی کرد و خندهدار این که برای تحقق جامعه مدنی، توسعه سیاسی را مقدم دانستند.
حالا 20 سالی از آن روزهای آشوبناک گذشته و ایدهپردازان خارجی پروژه مذکور، توانستهاند حوزه مدنی ایران را با استفاده از ابزارهای انحصاری رسانهای، ایزوله، بسته و ملتهب سازند، آن هم در شرایطی که اغلب مردم کشور، وفادار به شریعت، ملتزم به ملیت و همگرا در هویت خویشاند. نقطه نگرانکننده اثرپذیری سیاستگذاران از این هجمهها و ناملایمات است که مسائل واقعی، سخت و اصلی را جایگزین مواردی جزیی، برساخته شده و فرعی میکند و وقت و انرژی و توانی که باید مصروف حل مشکلات کلان شود، مصروف خود میدارد. در نتیجه این وضعیت است که برخی از حلقههای ارتباطی با همان مرکز تحقیقاتی فوقالذکر ،مدعی میشوند که کشور درگیر مشکلاتی است که هیچ راه حلی ندارد و گویا پروژه جدیدی را تعقیب میکنند.
سیاست به سبک زینالدین زیدان
«حامد حاجی حیدری» در «رسالت» نوشت:
قضیه
بسیاری از ناظران، علاقهمند بودند تا ببینند که زین الدین زیدان، در مقام مربی، چگونه خواهد بود؛ و به سرعت و در همان بازی اول معلوم شد که در اصل ماجرا توفیری رخ نداده است؛ او در مقام مربی هم بیاندازه درخشان بود و هست. در حالی که قبل از به دست گرفتن موفق سکان رئال مادرید در شرایط دشوار پس از بدبیاریهای رافائل بنیتز، تنها هدایت تیم دست سومی «رئال مادرید کاستیا» را در کارنامه خود داشت، با همان تجرب «سر بالا» که طی دوران بازی در مرکز زمین تیم ملی فرانسه و رئال مادرید داشت، باز هم موفق شد و کاملاً و بیش از حد موفق شد. او، از زمستان سال 2016 که زمام کهکشان را به دست گرفت، مدام و پیوسته و همواره، رکوردهای تازه از خود به جای گذارده است؛ او، به رکورد خیره کننده چهل بازی بدون باخت رسید؛ او، به سومین قهرمانی اروپا دست یافت؛ و او، به عنوان نخستین تیم تاریخ فوتبال اروپا، توانست از این عنوان خود دفاع کند؛ او، به اولین سرمربی تاریخ تبدیل شد که به عنوان بازیکن، کمک مربی و مربی قهرمان اروپا گردیده است؛ و او، ...؛ بگذریم... در طول تاریخ سیاست، اغلب، شطرنج را سمبل بازی سیاست شمردهاند. هر چند که در پیچیدگی، چیزی افزونتر از سیاست نیست، ولی اگر بنا بر قیاس و مدلسازی این عمیقترین و ژرفترین و فضیلتمندترین کنش انسانی باشد، شاید فوتبال زینالدین زیدان، تمثیل بهتری در قیاس با شطرنج باشد. زیدان، نه با مهرههای بیروح، بلکه با بازیکنان رئال مادرید که به دشواری تن به فرماندهی میسپارند، با «سر بالا»، افکار و مقاصد خود را پیش برد و میبرد، و از این جهت، بیگمان برای «حکمرانی درست» میتواند بسیار الهامبخش باشد. و آن چه در این نوشته برای من مهم است، همان خصلت ممتازی است که برای بازی و مربیگری زینالدین زیدان برشمردهاند؛ این که او با «سر بالا» بازی میکند و بازی میخواند، و بدین ترتیب، همواره «دیدگاه مناسبی» به امور میتاباند.
تاریخ سیاست نیز، همواره عظیمترین مردان خود را در این خصلت شناخته است. بزرگترین خطر تهدید کننده کشورها، در هنگام بحرانها، نه کمبود امکانات، نه کاهش فرصتها، نه عدم تحقق پیشبینیها، و نه عدم وصول مطالبات بوده است؛ بلکه عمدهترین تهدید، «سیاستمداران ناآماده برای بحران و هراسان در راس کشور» بوده است.
بدینترتیب، برای اغلب ناظران دشوار بود که بپذیرند، مدیران محترم دولت دکتر حسن روحانی در برخورد با بحرانهایی مانند بحران اخیر ارزی، تا این حد دستپاچه و ناپخته عمل کنند و مدام سیاستها و تدابیر مالی خود را از شهریور گذشته تا کنون صد و هشتاد درجه به صد و هشتاد درجه بچرخانند، طوری که تمام بازارهای سرمایه را به سمت سرگیجه مطلق پیش ببرند. در حالی که به نظر میرسید که نرخ سود بانکی رو به مهار شدن دارد، دستپاچگی در مورد طلا و سپس ارز، دوباره نرخهای سود بانکی را به سمت گسیختگی مهارها پیش برد و از حد و حدود بیست درصد عبور داد. با تغییر مستمر سیاستها، این تلقی در میان مخاطبان دولت دکتر حسن روحانی پدید آمده است که دولت، با «سر بالا» کشور را اداره نمیکند، و این خطرناک است.
برهان
اولین پندی که حتی از چهره زینالدین زیدان میتوان گرفت این است که در سیاست و حکمرانی، «خوددار» و «تهییجناپذیر» باشید. سیاستمداران به سبب مسئولیت خطیر خود، بیش از هر فرد دیگری در کشور در معرض خطر استرس و فشارهای عصبی است؛ اما، استرس باعث میشود که کارایی مدیر در لحظات بحرانی که بیش از هر زمان دیگری نیازمند تفکر و تحلیل است، در عمل و زیر فشار استرس و افکار منفی به شدت کاهش یابد. اتفاق بدتر این است که حکمران، این استرس را به کشور منتقل کند، و کشور را به دستپاچگی و حرکات غیر معقول بکشاند.
برایان تریسی، در کتاب خود به نام «سیاست بحران»، به دو احساس منفی که در نتیجه، بحران پدید میآیند، اشاره میکند؛ ملهم از نظر وی، این دو احساس «ترس از شکست» و «ترس از طرد شدن» هستند. «ترس از شکست» هنگامی است که به شدت، خطر از دست رفتن «اشیاء سیاست» بر اثر بحران را احساس میکنید، و ترس از طرد شدن هنگامی است که میاندیشید که فراتر از اشیاء و امور ملموس سیاست، «وجهه سیاسی» خود را از کف میدهید و احساس میکنید که مردم نتیجه خواهند گرفت، توان و شایستگی کافی را برای مهار بحران در کشور خود ندارید. تأمل در وضع و حال زین الدین زیدان به ما نشان میدهد که او به هر دلیل، کمتر در معرض این دو ترس بوده است. شاید این بیپروایی، در هیچ موقعیتی مانند دقیقه حساس 110 بازی فینال جام جهانی 2006 آشکار نشد که او فارغ از شرایط حساس، با سر به سینه مارکو ماتراتزی ایتالیایی که به شرافتش اهانت کرد، ضربه زد؛ و در آن صحنه، همان طور که آن زمان ژاک شیراک، رئیس جمهور وقت فرانسه به نحوی اذعان کرد، پایبندی او به اصول، موجب شد که این اقدام او نه تنها موجب افت وجهه او نگردد، « قهرمان ملی» و «مرد دل و جانها» لقب بگیرد. البته در ادامه هم معلوم شد که حتی «وجهه» هم برای او در قیاس با اصولاش اهمیت چندانی نداشت، وقتی معلوم شد که میتواند با عدم صداقت، در مورد اهانت نژادپرستانه، طومار زندگی حرفهای ماتراتزی را به هم بپیچد و برای خود کسب وجهه کند، اما چنین نکرد. اینجا چند کلید واژه وجود دارد: «خوددار» و «تهییجناپذیر» بودن/ عدم «ترس از شکست» و «ترس از طرد شدن»، «پایبندی به اصول» و «صداقت» و «اقدام مقتضی».
توصیه دوم ما به دکتر حسن روحانی این است که به تواناییهای خود و ملت خویش اطمینان داشته باشید. برای یک سیاستمدار بزرگ، این، از نان شب واجبتر است. این که در مراوده مستقیم با مردم خود، «ظرفیت»های آنها را بشناسد و بدین ترتیب مطمئن باشد که «میتواند» و «میشود». طبیعی است که شکستهای مقطعی، تا اندازه زیادی، اعتماد و اطمینان سیاستمدار را به عنوان حکمران، نسبت به خود و تواناییهایش کاهش میدهد، اما، نباید فراموش کنیم که یک بحران، افزون بر اینکه میتواند منشأ شکست باشد، به عکس، میتواند سکوی پرتاب و نقطهای برای به اثبات رساندن تواناییهای ملت باشد. بحران مالی اخیر، به هیچ روی اولین بحران و بزرگترین بحران پیش روی ملت بزرگ ما نبوده است. و باز هم زندگی زینالدین زیدان که یک مهاجر مسلمان الجزایریالاصل است، خالی از این دشواریها نبوده است. به رغم مشاور دکتر حسن روحانی، آنها که غذای خوب نخوردهاند و با هواپیما به مسافرت نرفتهاند و لبوفروشزاده و راننده تاکسیزاده بودهاند، اغلب مردان بزرگتری شدهاند. سیاستمداران سختی کشیده و برخواسته از جمع مستضعفین، با مواجهه با بحرانها، بحرانهای بزرگتری را در زندگی خویش به یاد میآورند که عبور سلامت از آنها میسر شده است، پس دلیلی برای ترس نمیبینند. بر عکس، روشنفکران و روشنفکرزادههایی که خوب خوردهاند و خوب رفتهاند، کمتر از مقاومت در قبال سختیها چیز میدانند.
نکته سوم این است که شهامت حرکت رو به جلو را داشته باشید؛ تعویق اقدام و دست دست کردن، یکی از شایعترین رفتارهای بسیاری از سیاستمداران میانمایه، در هنگام دریافت اولین نشانههای بحران در کشورشان است. در واقع، این سیاستمداران، به نوعی، توان حرکت را از ترس اقدام اشتباه، از دست میدهند، بدون اینکه بدانند بزرگترین اشتباه، همین عدم تحرک مناسب است. دلایل مختلفی ممکن است برای فقدان شهامت حرکت در سیاستمداران وجود داشته باشد؛ از جمله این دلایل، عدم قاطعیت و التقاط فکری که ذات فکر اصلاحطلبی و روشنفکری خانه دارد، در هم تنیدگی روابط و ملاحظات نامربوط، و شخصیسازی و جناحیسازی امور اجتماعی و ملی. این آفتها باعث میشوند که حکمران به اصطلاح در اثر رو در بایستی نتواند تصمیمی را که میداند درست است، بهموقع اتخاذ و اجرا کند. اینجا هم «پایبندی به اصول» و «مردمی بودن» میتواند به سیاستمدار کمک کند.
توصیه آخر و اصلی به دولتمردان این است که حقایق را همچون زینالدین زیدان «با سر بالا» بیابید و با مجهز شدن به دیدگاهی که همه چیز را از افق متعالی ببیند، به مردم خود بصیرت ببخشید. این موضوع، افزون بر اینکه ریشه در اخلاقیات دارد، به لحاظ فنی هم در حل مسئله و مشکل در هنگام وقوع بحران، نقش اصلی را ایفا میکند. پیش از هر اقدامی در کشور باید ماهیت مسائل پیش آمده را بشناسیم و به مردم بگوییم. برای این کار باید بتوانیم علتها را از معلولها تشخیص بدهیم. اینکه کشور با کمبود نقدینگی روبهرو است، خود معلول مسائلی دیگر است که رئیس کل بانک مرکزی در پارلمان از آنها پرده برداشت؛ برای چند سال، دکتر حسن روحانی کوشیدند تا برای تئوریپردازی «برجام»، بیهوده، دشمنیهای آشکار و پرپیشینهای را که پیش از این به سقوط مرحوم مصدق و سقوط رضاخان و نصف شدن جمعیت ایران در جنگ نامربوط اول و ... منجر شدند را کمرنگ نشان دهند، در حالی که واقعاً پر رنگ بودند.
خدا را شکر که سکتورهای مهمی از ملت، این تئوریپردازیها را باور نکردند، و اعتقاد راسخ خود را به مسیر جهاد و مقاومت در اقدام تاریخی خود برای تشییع شهید محسن حججی که دومین تشییع عظیم تاریخ ایران بود نشان دادند. پس از چند سال زشتگویی رسانههای خارجی و داخلی و نواهای سازشکار، در یک لحظه تاریخی، و در حالی که همه جناحهای سیاسی کشور انتظار رویداد متفاوتی را نداشتند، مردم ایران به صحنه آمدند و نشان دادند که «با سر بالا» به رویدادهای تاریخی مینگرند و گذشته خصومتها علیه این ملت را به رغم روشنفکران و دولتمردان پر از زودباری به برجام و کدخداپیشگی قدرتهای بزرگ جهانی، به یاد دارند. پس، دولتیها میتوانند از مسیر گذشته خود بازگردند، و به صراحت با مردم خود بگویند که آنچه از برجام به دست آمده «تقریباً هیچ/ almost nothing» بوده، و در این صورت مردم هم به آنان خرده چندانی نخواهند گرفت؛ آنها درک میکنند که فائق آمدن به دشواریهای بزرگترین محاصره تاریخ برای حفظ شرافت خود در مقابل امثال «مارکو ماتراتزی»، مستلزم تصمیمهای سخت خواهد بود (توأم با اقتباسهایی از پرویز درگی).